این عکسها فوتوشاپ نیستند!! امروزه عکاسهایی هستند که از پرسپکتیو مناسب یا به زبان ساده تر از خطای دید بهره گرفته و شاید هم ما را گول میزنند تا عکسهایی جالب و در خور توجه به ما عرضه کنند. معمولا استفاده از... متن حکایت یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس میگذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما میتوانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید. پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید. ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! قاعدتاً این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد. پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد. شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که میتوانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید. شما باید شخص مورد علاقهتان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید. از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود: سوئیچ ماشین را به پزشک میدهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس میمانیم. شرح حکایت همه میپذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمیکند. چرا؟ زیرا ما هرگز نمیخواهیم داشتهها و مزیتهای خود را (ماشین) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهیها، محدودیت ها و مزیتهای خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات میتوانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم. تحلیل فوق را میتوانیم در یک چارچوب علمیتر نیز شرح دهیم: در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که در مقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار میگیرد. در تفکر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیتهای محیطی خود، استفاده میکند و قادر نمیگردد از زوایای دیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند. تفکر جانبی سعی میکند به افراد یاد دهد که در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته، و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند. در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیتهای خود را ببخشیم میتوانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم. شاید خیلی از پاسخدهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشند که ماشین خود را ببخشند تا همسر رویاهای خود را به دست آورند. بنابراین چه چیزی باعث میشود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه کنند. دلیل آن این است که به صورت جانبی تفکر نمیکنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را کنار نمیگذارند. اکثریت شرکتکنندگان خود را در این چارچوب میبینند که باید یک نفر را سوار کنند و از این زاویه که میتوانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فکر نکردهاند. هرگز کوچک شدن را بهانه ی نبخشیدن قرار مده، چون اگر قرار بود کسی با بخشیدن کوچک شود، خدا اینقدر بزرگ نبود... مهم نیست که قفل ها دست کیست، مهم این است که کلیدها دست خداست... اگر خداوند آرزویی در دلت نهاد، بدان که توانایی رسیدن به آن را در تو دیده است... مطمئن باش، حرف هایت هرچند تکراری باشد، یکی هست که به آن ها گوش می دهد؛ او کسی نیست جز خدا... هیچ وقت نگو وقت ندارم، خدا به تو همان اندازه زمان داده که به انیشتین زمان داده بود... داد زد و بد و بیراه گفت... خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت... خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار وجنجال به راه انداخت... خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد... خدای بزرگ سکوتش را شکست و به او گفت: "عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه وجنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل یک روز را زندگی کن". لا به لای هق هق اش گفت: "اما با یک روز! با یک روز چه کار می توان کرد؟" خدای بزرگ گفت: "آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است، آنکه امروز را در نمی یابد، هزار سال هم به کارش نمی آید". او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید. اما می ترسید که حرکت کند. می ترسید که راه برود. می ترسید که زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد... بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد. بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم". آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید، زندگی را بویید، و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود، می تواندبال بزند، می تواند... او در آن روز، آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما... اما در همان یک روز، دست بر پوسته ی درخت کشید، روی چمن ها خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را تماشا کرد و به آن هایی که نمی شناختنش سلام کرد و برای آن ها که دوستش نداشتند، از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز، آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد، سرشار شد و بخشید، "عاشق" شد و عبور کرد و تمام شد. او همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود!" میگن بــرادرای اهل ایمـــــــــان بــــرای اصـلاح ا مــــــور نسوان ـ نشستنو حســـــابی طرح دادن حـدود منـکراتـــو شــــــرح دادن یه طرح خو بو فوق العــاده جامع قــــابل استـفــــاده در مجـــــــامع برادرا فکــــرای بکــری کــــــــردن که خواهــرا ولنگو بــــــــاز نگـردن بـــــــــرای آرایـش صــــــورت زن کـــــــلّی جریمه در نظــر گـــرفتن جریمه مـــــالیــــات زیبــــــــــاییه یه جور مجــــــازات سر پــــــاییه عزیز من کی گفته خوشگل بشی؟ بـــاعث اختلال و مشکل بشی یه عــــالِمی توی کتــــاب نـوشته دختر اگه قشنگ بـــــاشه زشته بعضــیا در بـــــاره ی خلقت زن چیزای خیلی جــالبی نوشتن میتونم آدرس بدم ، که سرکـار رجو کنی به جلد هفت "اسفار" *1 اونجا یه چیزایی نوشته "ملا " *2 نگو بگم ، که روم نمیشه والا تمـــوم دخترایی کــه خـوشگلن بـاعث و بــــانی هــزار مشکلن
ایــنه نشونیـــــــا ی دختر خـوب چونه چکش ،دماغ مثل گوشکوب دختره بـــــا سبیل نصــفه نیمه هر جـــــا بـره معـــافه از جریمه کـــــارش اگـه گیرکنه تــــو اداره تــــــــار سبیلشو گــــرو میـذاره تمــــــوم چیـزای تکـــون دهنده مــال همین حجـــاب نیـم بنده جریمه هـا میاد تو سامـــانه ها اضـافه می کنن بــه یــــارانه ها صد تــــا بلا از سرمــون رد میشه کلی ام ایجــــــاد در آمـد میشه هـــزار تومن برای هر تــــــار مو میخــوای جریمت نکنن بذار تــو نــــاخن لاک خورده هم فلان قد خودش میشه یه عـــالمه در آمد پوست برُ نزه میشه سیصد هزار هر چی پس انداز داری وردار بیار جریـــمه ی آستینـــــــای کـوتـاه میشه برابر حقـوق یک مـــــــــاه کـاش یکی قــــانون جدید بیــاره کـه " فکر کوتــاه "، جریمه داره جـــریمه ی عینک بــــالای سر از لاک نـــاخن ام میشه بیشتر دختره کــه دس نگـــرِِِ بـــابــاشه ممکنه پول تو کیف نداشته باشه شمــــاره ی ملی بــــرای ایــنه که دختـــرا بچسبونن به سینه پلیس شمــــاره هـــارو ور میداره بـرای هـــر خلاف یه کـد میذاره خلاصه این که شرح احوالشــــون میره توی نامه ی اعمـالشـــون زنای شل حجــــاب بعد چن مـــاه میــــــان و می رسن سر بزنگـاه اونــــا کــــــه قـصد ازدواج دارن بــــــاید خلافی بگــــــــیرن بیــارن امـــــــــا فقــــط گــرفتن خلافی برای دفتر خونه نیست کــــــــافی اون کـــــه برای ثبت عقد میــره مــــاینه فنی ام بــــــاید بگـــیره شــکر خدا الان تــــو این مملکت نه اعتیـــــاد وجـود داره نه سرقت شبـــــــا در مـــــــاشینتو وا بذار کیف پر از پولتــــو هم جــــا بذار تـــــو مملکت وفــــــــــور امنـیته الان هـمه خیـــــالـشون راحـته مـواد فروش که مطلقــــا نداریم خواسته باشین میریم دلیل میاریم مشکل ازدواج و کــار و مسکن تو مملکت به کل شده ریشه کن رشـــــوه و اختلاس تــــوی اداره حتی یه مــــورد ام وجــود نداره حل شده کل مشکـــلات کشور مـونده فقط " عینک بــالای سر " یه چی بگم پیش خودت بمــونه ذلّت مــــا حـــــاصل فکرمـــونه ســوال من اینه ، چرا طــــالبــان عمل میـاد یه جایی مثل افغان ؟ چرا سوئیس طــــــالبان نداره؟ که هر بلایی سرشــون بیـــاره چــــرا یه طــالبان برای درمان گیر نمیاد تو انگلیس و آلمــان؟ از ســر درده هر چـه می نویسم دلم ورم کـــرده که می نویسم آهای قلم ، قربون شکل ماهت فدای بـــــوی جوهر سیـاهت دَوُوم بیار هنوز زیــــــاده کارم هزار تــــا شعر نــا نوشته دارم --------------------------------------- *1 ـ کتاب اسفار جلد 7 پاورقی صفحه ی 136 *2- ملا صدرا ( استاد خلیل جوادی )
اکنون سخن ما در مورد دوربینهای عکاسی و تولیدات انبوهشان و استفاده از خلاقیتهای بی پایان آنهاست. میدانیم راههای بسیاری در گرفتن عکس خوب دخیل است، یکی از هنرها گرفتن عکس در لحظه مناسب و استفاده از زاویه مناسب در عکاسی است که این در نوع خود ارزشمند است، اما امروزه عکاسهایی هستند که از پرسپکتیو مناسب یا به زبان ساده تر از خطای دید بهره گرفته و شاید هم ما را گول میزنند تا عکسهایی جالب و در خور توجه به ما عرضه کنند. معمولا استفاده از مکانهایی که در پشت صحنه قرار دارند در ایجاد این پرسپکتیوهای غیر طبیعی کمک بسزایی میکنند.
اندازه یا سایز میتواند همه چیز باشد یا هیچ چیز نباشد: سالار دو ایونی
این عکس که در منطقه آنگوس اسکاتلند گرفته شده، درختی ایزوله شده، کمی تخیل، و مهارتی نه چندان زیاد را نشان میدهد؛ شما هم میتوانید به این روش دیگران را گول بزنید!! این روشی است برای برقرار کردن تناسب بین اشیایی که با هم رابطه دارند به نحوی که در چشم بیننده به شکل دیگری قرار بگیرند.
خوردن یک هات داگ لذیذ! مرکز فضایی کِنِدی
چه ارتباطی بین مرکز هوایی کندی و این پرسپکتیوهای غیر طبیعی وجود دارد؟ پس زمینه یکنواخت عکس با یک استفاده بجا و مناسب از یکی از وسیلههای این مرکز شکسته شده است و این میتواند برای افراد زیادی الهام بخش باشد. چه کسی تا بحال به این شیوه فکر کرده بود؟!
ما خوشحال نیستیم: خلیج پِگی
خلیج پِگی محل بعدی در لیست ما است که دوباره هنر عکاسی در آنجا به شکل دیگری به کار رفته است. این منطقه روستایی به هیچ وجه مکان گردشگری شلوغی محسوب نمیشود، و فانوس دریایی سفید و قرمز کلاسیکش تبدیل به نقطه کانونی اصلی برای گردشگران دوربین به دست شده است. چه باورتان بشود چه نشود باید بهتان بگوییم که این فانوس 15 متر (یا 50 فوت) ارتفاع دارد.
نشانه گیری و هدف این عکس تاثیرگذار به سمت بالا است و ابدا عکسی رویایی نیست. این عکاس نیز چنین وانمود کرده که اندازه هیکل این دختربچه به بزرگی برج ایفل و معادل 324 متر (1.063 فوت) است. زاویه بسیار پایین و عمق میدان بسیار وسیع در گرفتن این عکس دخیل بوده است.
آویزان شدن: پریتو مورنو
این عکس در محل یخچالهای طبیعی پریتو مورنو در منطقه آرژانتینی پاتاگونیا گفته شده است. این منطقه با ساختارهای یخی 250 km2 یکی از مهمترین جذابیتهای گردشگری را داد و این صفحه آب یخ زده آشکارا فرصت مناسبی برای پرسپکتیو بصری همراه با کمی جذابیت طنزگونه فراهم کرده است.
این یکی از مواردی است که شاید با اطمینان در موردش بگویید که در محل عکاسی هوای بسیار گرم جریان دارد. ولی بد نیست بدانید که در این محل مشهورترین چشمههای آب گرم قرار دارد و عکاس پرسپکتیو را طوری تنظیم نموده است که گویی این چهره درشت از یک خانم تولید کننده بخارهای آب گرم است. اینجا هم عکاس از پدیدههای جغرافیایی نتیجه ای جالب توجه گرفته است.
2)یادت باشه کسی رو واسه دوستی انتخاب کنی که دلش اونقدر بزرگ
باشه که برای جا شدن توش مجبور نشی خودتو کوچیک کنی!
3)دیگران را ببخش نه برای اینکه آنها لایق بخشش اند بخاطر اینکه تو لایق
آرامش هستی.(زرتشت)
4)لبخند کوتاهترین راه بین 2 نفر است.
5)شکست بهایی است که برای زندگی ای سرشار تر میپردازید.(صوفیا لورن)
6)اگر میخواهی رازت را دشمن نداند آنرا به دوست نگو.
7)من آینده را دوست دارم زیرا بقیه عمرم را باید در آن زندگی کنم.(کترینگ)
8)حقیقت را دوست بدار ولی اشتباه را عفو کن.(ماری ولتر)
9)اگر میخواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بکوش زیرا آن
شادی که ما به دیگران میدهیم به دل مابرگردد.(بتهوون)
10)دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت
است.(شریعتی)
11)راز خوشبختی در آن است که بدانید دیگران دلیل خوشبختی شما
هستند.(لرد تنیسون)
12) نیک زیستن امروز،دیروز را به خوابی شیرین و فردا را به رویای امید
بدل میسازد.(سانسکویت)
13) چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به
دعا برداری.(جبران خلیل جبران)
14) تاریخ تکرار بی پایان خطا های زندگی است.(لورنس دورل)
15) تنها یک چیز میتواندک رویا را به ناممکن تبدیل کند و آن ترس از
شکست است.(پائولو کوئیلیو)
ببینی اونیکه دوسش داری گذاشته رفته و واسه همیشه ترکت کرده
صبحونه چی میخوری؟!
فکر یک بره ی روشن هستم
که بیاید علف تنهاییم را بچرد . . .
Design By : Pichak |